محمدرضا عاشوری

وبلاگ نوشته‌ها و روزنوشته‌های محمدرضا عاشوری

روزهایی که پیاده روی می‌کنم

چند روزی می‌شود که غروب‌ها ساعت 6 تا حدود 8 به پیاده روی می‌روم. بعد از اینکه کرونا گرفتم تصمیم گرفتم این کار را اگر بشود هر روز انجام دهم. مسیر خاصی برای پیاده روی ندارم. به هر جهتی که آن روز حس و حالش باشد می‌روم. استخر لاهیجان البته محل خوبی برای پیاده روی است. در طی این دو هفته چند باری به آنجا رفته ام.

مطالب وبلاگ فعلا حذف شدند

در راستای سر و سامان دادن به این وبلاگ که نمی‌دانم چرا انقدر برایم عزیز است و دست از سرش بر نمی‌دارم، تصمیم گرفتم همه مطالب قبلی را به وضعیت پیش نویس ببرم تا از میان آن‌ها مطالبی که به نظرم ارزش منتشر شدن دارند را دوباره منتشر کنم. شاید هم پاراف‌شان کردم و چیزهایی هم به آن‌ها اضافه کردم. 

البته فکر نمی‌کنم کارم به کسی بر بخورد. چون بعد از اینکه برای مدت‌ها اینجا ننوشته‌ام بعید میدانم این وبلاگ مخاطبی هم داشته باشد. امیدوارم در روزهای آینده این وبلاگ جان تازه‌ای بگیرد و تبدیل به جای بهتری برای نوشتن‌های گاه و بیگاه من شود.

زنده باد نویسندگی

یه جایی خونده بودم نویسنده‌ای که نوشتن شغلشه باید به مرحله‌ای برسه که مثلا وقتی که صبح پاشد، خودشو موظف کنه که بشینه پشت میزش و بنویسه. مثل هر شغل دیگه‌ای که وقتی میرید پشت میزتون، بدون در نظر گرفتن این که امروز حس کار هست یا نیست یا هوا دو نفره است باید رفت بیرون و... موظفید که کارتون رو شروع کنید و تا پایان ساعت کاری‌تون مشغول باشید.

کامنت های جالب زیر شعر هوشنگ ابتهاج

بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست

این بیت شعر از هوشنگ ابتهاج رو تو اینستاگرام دیدم گفتم تو گوگل سرچ کنم یه بار دیگه شعرشو کامل بخونم. بعضی وقت‌ها یه شعری رو آدم هزار بار میشنوه و میخونه ولی اونقدر توش عمیق نمی‌شه و درکش نمی‌کنه اما گاهی تو یه روزهایی از زندگی همون بیت شعر رو انقدر خوب می‌‌فهمه که با خودش میگه من این همه این شعر رو شنیدم چرا به معنیش خوب دقت نکرده بودم؟

یه سایتی رو از جستجوی گوگل انتخاب کردم، سایت خوش فرم و ساده و شیکی بود، شعر رو هم با فونتی زیبا و خوانا نوشته بود و واقعا از خوندنش لذت بردم (اینجا) .زیر شعر هم کار علیرضا قربانی که همین شعر رو خونده گذاشته بود که یک بار دیگه شنیدمش!

کامنت‌هایی که زیر شعر گذاشته بودن خیلی جالب بود. یکی که فکر میکرد آهنگ صدای همایون شجریانه حالا این هیچ، یکی دیگه  نوشته بود  «روحت شاد» ، حالا هم ابتهاج زنده است هم علیرضا قربانی هم احتمالا صاحب سایت. حالا روح کی شاد خدا میدونه!

یکی هم اومده نوشته هوشنگ ابتهاج خیلی وقته فوت کرده انگار مثلا تو مراسم سومش شرکت کرده و یادشه که ایشون  خیلی وقت پیش فوت کرده بودن.

حالا من کاری ندارم و متاسفم نیستم که یه سری کلا تو باغ نیستن. ولی سوال من اینه خب تو که تو باغ نیستی عزیز من چرا نظر میدی؟ چرا کامنت میذاری؟ خب هیچی نگو. هیچی نگو.عه!

یه چیزایی هست که همیشه درسته

یه مصاحبه از مسعود کیمیایی میدیدم، فکر میکنم حسین دهباشی باهاش مصاحبه کرده بود، آره ، برنامه اینترنتی خشت خام1 بود.

این وبلاگ شامل نوشته‌های پراکنده‌ و روزنوشته‌هایی است که تصمیم گرفته‌ام منتشر کنم.

Designed By Erfan Powered by Bayan