محمدرضا عاشوری

وبلاگ نوشته‌ها و روزنوشته‌های محمدرضا عاشوری

۱۵ دی ۱۴۰۲

به نظرم باید کم‌تر حرف زد، بیشتر کتاب خواند، بیشتر دید، بیشتر راه رفت، بیشتر به نفس کشیدن فکر کرد، یک برنامه‌ی زمان‌بندی شده برای کارها داشت، بیشتر نوشت.

با خودم حرف می‌زنم، با شما نیستم. دوست داشتم و دارم بیشتر در اینجا بنویسم. گفتم بیایم چند کلمه همین‌طور بی‌هوا بنویسم شاید انگیزه‌ای شد برای بیشتر نوشتن.

به این فکر می‌کردم که آدم وقتی برای مدت زیای در وبلاگش نمی‌نویسد و خوانده نمی‌شود فراموش می‌شود. و اگر پس از مدتی شروع کند به دوباره نوشتن، آدمهایی ممکن است بیایند و حرف‌های او را بخوانند اما چون نمی‌دانند در این فاصله که ننوشته چه بر سر او آمده، چقدر بزرگ و کوچک شده و چه چیز‌ها که تجربه نکرده ممکن است ندانسته قضاوتش کنند. اما اهمیت دارد؟ شاید دارد. چه اهمیتی دارد؟ این را نمی‌دانم.  

به نظرم برای چنین آدمی باید نوشتن تجویز کرد، امان نه برای دیگران، برای خودش.

می‌دانم حرف‌هایم گنگ است، چون برای شما که حرف نمی‌زنم، با خودم حرف می‌زنم، اگر برای شما می‌خواستم حرف بزنم یک جوری کلمه‌ها را بالا پایین می‌کردم که این تراوشات ذهنی قابل فهم‌تر باشد.

به نظرم باید کم‌تر ترسید، نه؟

مثل صدای جارو کشیدن اینجا

باز هم مدتی رفتم و پیدایم نشد. بعد مدتها آمدم سری به این وبلاگ بزنم. دلم برای وبلاگ نویسی تنگ می‌شود. خیلی هم تنگ می‌شود؛ اما نمی‌دانم چرا هر چند روز یک بار مقداری وقت به آن اختصاص نمی‌دهم. 

این چند وقت که نبودم... ولش کن اصلاً. این چند وقت که نبودم فهمیدم هرکس برای خودش هزار جور بدبختی دارد. توی این جمله بیشتر تأکیدم روی «هرکس» است. شاید بگویم همه بهتر باشد.

امیدوارم یک روز حال همه ما خوب شود.

لذت ناشناس بودن

من سالهاست که وبلاگ می‌نویسم. وبلاگ‌های زیادی هم داشته‌ام. چندین وبلاگ ایجاد کردم و کمی در آنها نوشتم و بعدش به سرم زد و همه چیز را حذف کردم. بعضی وقت‌ها به سرم می‌زد که یک وبلاگ درست کنم و در آن ناشناس بمانم و حرف‌هایی بزنم که به‌عنوان محمدرضا عاشوری نمی‌توانم بزنم. اما هیچ‌وقت نتوانستم بیشتر از یکی دوتا پست در چنین وبلاگ‌هایی منتشر کنم. همیشه از خودم می‌پرسم که چه بشود؟ اصلاً چه می‌خواهی بگویی که نمی‌توانی با اسم خودت بگویی؟

در میان وبلاگ‌هایی که ساختم تنها آنهایی را نگه داشتم که اسم خودم روی آنها بود، چون دوست داشتم اگر حرفی می‌زنم خودم باشم و کسی که می‌خواند بداند چه کسی این حرف را زده است. دوست دارم آنهایی که مرا می‌خوانند مرا بشناسند؛ اشتباه برداشت نکنید، نه به‌عنوان یک وبلاگ‌نویس یا کسی که فعالیت خاصی می‌کند، به‌عنوان یک دوست، به‌عنوان کسی که او را می‌شناسند و گاهی می‌توانند چند کلمه با او صحبت کنند.

گاهی فکر می‌کنم در ناشناس نوشتن لذتی است که هیچ‌وقت آن را تجربه نکرده‌ام. اما به نظرم هرکس یک «چرا» برای نوشتنش دارد و «چرایی» نوشتن من با ناشناس نوشتن هم‌جهت نیست، حتی اگر لذت زیادی در این کار باشد.

مرض یادگیری همه چیز

من اینجوریم که دوست دارم همه چیز یاد بگیرم. ملاکمم این نیست که چی توش پوله یا نیست، کلاً یادگرفتن برام لذت‌بخشه. مطمئناً نمیشه همه چیز رو یاد گرفت و آدم باید انتخاب کنه که چه چیز‌هایی رو یاد بگیره و بر اساس یه ارز‌ش‌هایی هم باید اونا رو انتخاب کنه. ولی وقتی تصمیم می‌گیری که مهارت ۱و۲ و۳ رو یاد بگیری و این معنیش اینه که مهارت ۴ و ۵ و ۶ و۷ و ... رو دیگه نمی‌تونی یاد بگیری ناراحتم می‌کنه. می‌دونم دنیا مدلش اینجوریه و کاریش هم نمیشه کرد. همین‌طوری خواستم یه درد و دلی کرده باشم.

سفارش تولید محتوا

سلام. دوستان اگه خودتون یا دوستان و آشنایان‌تون نیاز به تولید محتوای متنی داشتین، من کار تولید محتوای متنی هم انجام می‌دم و می‌تونم در این زمینه با شما همکاری کنم. برای سفارش محتوای متنی می‌تونید به این صفحه مراجعه کنید.

سفارش تولید محتوا - محمدرضا عاشوری

۱ ۲ ۳ . . . ۱۲ ۱۳ ۱۴
این وبلاگ شامل نوشته‌های پراکنده‌ و روزنوشته‌هایی است که تصمیم گرفته‌ام منتشر کنم.

Designed By Erfan Powered by Bayan