یک سری از افراد برای من غیر قابل درک هستند، یعنی هرطور که فکر میکنم نمیفهمم که چطور بهیک سری از نتایج میرسند. چطور تصمیم میگیرند که یک سری از کارها را انجام دهند؟ چطور فکر میکنند؟ اصلا چطور زندگی خودشان را جلو میبرند یا زنده هستند؟ مثلا درجهای از حماقت را در برخی از افراد میبینم که نمیتوانم درک کنم اینها چطور با این حجم از حماقت امرار معاش میکنند. قصد ندارم بهمورد خاصی اشاره کنم ولی شاید شما هم با این مدل از افراد سر و کله زده باشید.
این موضوع را قبول دارم که هرکس برای خودش طرز فکری دارد یا از چارچوب ذهنی خاصی برای فکر کردن استفاده میکند. اما بهعنوان مثال کدام چارچوب ذهنی میگوید ۲+۲ چهار نمیشود، یا مثلا در عصر حاضر بگوید زمین تخت است یا خورشید دور زمین میچرخد. دیگر یک چیزهایی بدیهیات است. یک سری چیزها را دیگر نمیشود گفت از فردی به فرد دیگر متفاوت است یا طرف جور دیگر فکر میکند.
البته احتمالا قوه درک من ناقص است، چون این افراد هستند و دارند زندگی میکنند و بعضا وضعشان خیلی هم از من بهتر است. خدایا درکی به من عطا فرما!
- سه شنبه ۱۶ اسفند ۰۱