محمدرضا عاشوری

وبلاگ نوشته‌ها و روزنوشته‌های محمدرضا عاشوری

دیگه فکر کنم آخرین برف امسال

یکی دو روزی سرمای شدید خورده بودم حالم میزون نبود. حالم هنوز خوب نشده ولی یکم سر حال ترم. چن روزه چیزی ننوشتم و حوصله جلوی لپ تاپ نشستن نداشتم اما امروز صبح با دیدن برف گفتم من امسال هر وقت برف اومد یه چیزی نوشتم الان باز که داره برف میاد برم یه چیزی بنویسم تا یه نظمی داشته باشه این نوشته ها و این برف هایی که امسال اومد ثبت بشه.

این برف دیگه به گمونم آخرین برف امسال باشه. در مورد برف آخر بهمن 95 اطلاع رسانی زیاد شده و پیش بینی کردن که این برف شبیه برف سال 83 گیلان باشه. برف 83 من دوره راهنمایی بودم. تا اونجایی که یادم میاد اولین برف سنگینی بود که به عمرم دیده بودم. امیدوارم پیش بینی ها درست نباشه و برف اونقدری سنگین نباشه که برای مردم مشکلی ایجاد کنه. 

من که سرما خوردم عمرا برم بیرون واسه برف بازی و اینا. میشینم خونه کتاب میخونم، خیلی هم خوب خیلی هم عالی. برق و نت هم اگر بود باز میام برای نوشتن.

برف خوبه اما کمش!

این برفی که دیشب تا حالا اومده و همچنان در حال بارشه:

اوضاع یه خورده داره از حالت عادی خارج میشه. امیدوارم برف اونقدر شدید نباشه که باعث به وجود اومدن ضرر های مالی بشه. هنوز  هیچ اقدامی برای باز کردن جاده ها از طرف شهرداری در این قسمتی که ما هستیم مشاهده نشده. ظاهرا برف تصمیم نداره که یه استراحتی به خودش بده. اما امیدوارم هرچه زودتر بارشش تموم شه.

سرگذشت وبلاگ نویسی من

خیلی جالبه که تو توییتر یه تم بی خدایی و کافری و از این چیزا وجود داره. تو بیان که اکثرا مسلمون و با دین و ایمونن و منتظر. تو فیسبوک چون زیاد نمیرم خبرشونو ندارم. اینستاگرام که اکثرا مدلن ولی دین و ایمان خودشونو حفظ کردن مثلا! واسه خداشون عکس هم پست میکنن و از اینکه با اینجا رسیدن(لمینت و بوتاکس و از این چیزا کردن و گوشی آیفون خریدن) ازش تشکر میکنن! البته این ربطی به عنوان نداشت. ولی شما فکر کنید مقدمه است.

اون اوایل که وبلاگ نویسی رو تو بلاگفا شروع کرده بودم فکر میکردم چون مینویسم و خونده میشم وظیفه دارم که همه رو مسلمون کنم و به راه راست هدایتشون کنم. بعدش کم کم از اون فضای مسولیت دینی فاصله گرفتم و چون فیزیک میخوندم مسولیت علمی پیدا کردم و فکر میکردم باید به بقیه هم بگم فیزیک چه علم خوبیه و همچنین به اونایی که فیزیک میخونن کمک کنم. یه وبلاگ داشتم به ادرس  ilp.blogfa.com یادمه میرفتم با کلی بدبختی حل تمرین کتاب ها رو پیدا میکردم و میذاشتم تو وبلاگم. بعدش یه سایت درست کرده بودیم با چن تا از بچه ها  به اسم p4all.ir (فیزیک برای همه) که الان با آدرسp4all.blogfa.com  هنوز موجوده و ازش بازدید میشه ولی خیلی وقته که بی خیالش شدیم.

بعد همه این ماجرا هم وبلاگ نویسی شخصی رو دنبال کردم. بیشتر مطالبم شخصی بود ولی گاهی مطالب اجتماعی هم بینشون پیدا میشد. هنوزم همین روال رو دنبال میکنم. 

خلاصه در زمینه وبلاگ نویسی ما راه طولانی رو رفتیم که اگه همه این کارا رو تو یه سایت انجام میدادم و متمرکزش میکردم الان رقیب خیلی از وبلاگ نویس های قدیمی بودم.


بعد نوشت: این خداحافظی هایی که شما تو وبلاگ نویس ها میبینید از مراحل وبلاگ نویسیه! خودم به شخصه چندین بار خدافظی کردم و دوباره شروع کردم. میدونید من چن تا وبلاگ ترکوندم و دوباره از نو شروع کردم؟ خبر ندارید دیگه!

یادی از ایام نه چندان دور

دیشب احساس کردم که شاید هدر وبلاگم نیاز به عوض شدن داشته باشه، گفتم برم بین عکس های قدیمی بگردم شاید یه عکس خوب پیدا کنم برای وبلاگم. یه سری عکس ها رو دیدم که کلی خاطرات رو برام زنده کرد، عکس هایی که یه زمانی حس خوبی بهشون داشتم. نه اینکه این عکس ها عکس شخص خاصی باشه ها، نه، یه سری عکس ها بودن از زمانی که وبلاگ مینوشتم، یا اون زمانی که تب فیسبوک داغ  شده بود. خلاصه با دیدن یه سری عکس ها یه ایده هایی برای نوشتن به ذهنم رسید که ایشالا در مطالب آینده بیانشون خواهم کرد. اما هدر برای وبلاگ پیدا نکردم.

یادتونه اون زمانی که فیسبوک رو بورس بود ؟ چقدر عمر ما پای فسبوک گذاشتیم :). ترم پایینی که بودیم موقع امتحانات فیسبوک رو دی اکتیو میکردیم که  بشینیم درس بخویم. ترمای آخر کلا امتحانا شروع میشد فسبوک رفتنمون میگرفت، از صب تا شب فیسبوک چک میکردیم تازه فعال تر از همیشه هم بودیم!

پارک ملی بوجاق

امروز به خانواده رفته بودیم طرف کیاشهر، پارک ملی بوجاق. جای خیلی قشنگیه، به همه گیلانی ها پیشنهاد میکنم حتما برید، و به بقیه هموطنان هم پیشنهاد میکنم اگه اومدن گیلان حتما برن. عکس های زیادی گرفتم ولی دوتاشون رو دوست داشتم که براتون میذارم.

پارک ملی بوجاق

پارک ملی بوجاق

این وبلاگ شامل نوشته‌های پراکنده‌ و روزنوشته‌هایی است که تصمیم گرفته‌ام منتشر کنم.

Designed By Erfan Powered by Bayan