محمدرضا عاشوری

وبلاگ نوشته‌ها و روزنوشته‌های محمدرضا عاشوری

نقش نگرانی در اهمال کاری - برای رفع نگرانی چه باید کرد؟

امروز که داشتم در مورد اهمال کاری مطالعه می‌کردم به این موضوع برخورد کردم. نگرانی‌ها مساله مهمی هستند. با اینکه مقدار زیادی از مغز ما را همیشه به خود مشغول کرده‌اند ما تلاش ویژه‌ای برای مقابله با آن‌ها نمی‌کنیم.

وقتی حجم زیادی از ذهن همیشه مشغول پردازش نگرانی‌ها باشد مشخصا در تمرکز کردن با مشکل مواجه خواهیم شد. تمرکزمان به سمت موضوعات مختلفی منحرف خواهد شد. آن هم چه موضوعاتی؟ مواردی که در بسیاری از آنها هیچ کاری از دست ما ساخته نیست.

این مساله از اهمیت بالایی برخوردار است. چون بسیاری از ما هنگامی که نگران هستیم و احساس می‌کنیم ذهنمان درگیر است کارایی خود را از دست می‌دهیم. بسیاری از کار‌ها را به آینده موکول می‌کنیم تا ذهنمان کمی آرام شود. شاید حق را به خودمان بدهیم، باید ذهنمان آزاد باشد تا بتوانیم کار‌های مهم بکنیم، فعلا همین کار‌های دم دستی را انجام می‌دهیم تا بعدا که از نگرانی‌هایمان کاسته شد  سراغ کار‌های مهم برویم. این دقیقا همان اهمال کاری است که در موردش صحبت می‌کنیم.

در mrashouri.com  مطلبی در مورد نگرانی‌های بی دلیلی که کنترلی روی آنها نداریم منتشر کرده‌ام. اگر دوست داشتید مطالعه کنید. باعث خوشحالی من خواهد شد.

5 دی - گزارش روزانه

امروز صبح زودتر از خواب بیدار شدم. کار‌هایی که می‌خواستم انجام بدهم را انجام دادم. و مهم تر از همه نوشتم. ناهارم را کمتر از روز‌های قبل خوردم و بعد از ناهار مطابق عادت نخوابیدم.

بعد از ظهر هم نوشتم و خواندم. امروز روز خوبی بود. از آن روز‌هایی بود که می‌توانم شبش را راحت بخوابم چون چیز‌های زیادی در آن روز یاد گرفته‌ام.
آموختن به من انگیزه می‌دهد. باعث می شود بخوانم بنویسم، و زندگی کنم. درواقع آموختن برای من بهانه‌ای است برای نوشتن و خواندن و نوشتن و خواندن برایم وسیله‌ای است برای آموختن. این سه از هم جدا نیستند.

کتابی که دیشب در مورد اهمال کاری شروع کرده بودم را به نصف رساندم. کتاب جذابی بود و ساده و روان خوانده می‌شد.

امروز چیز‌های زیادی نوشته‌ام که فعلا در مرحله پیش نویس است و هنوز آماده انتشار نیست. بعد از تکمیل شدن حتما لینک می‌دهم که بخوانید. به نظر خودم که مطلب بدی نمی‌شود. تا نظر شما چه باشد.

از آنجایی که امروز کار زیاد کرده‌ام کمی خسته‌ام و هنوز نمی‌دانم به پیاده‌روی بروم یا نه. تا دقایقی دیگر در این باره تصمیم خواهم گرفت.

پیاده‌روی 4 دی

امروز به پادکست‌های آقای شاهین کلانتری گوش می‌کردم. پادکستی منتشر می‌کند با عنوان مدرسه نویسندگی. از میان برخی از صحبت‌هایش می‌شود چیز‌های خوبی را گلچین کرد و به کار بست.

مشکل اینجاست که من این پادکست‌ها را موقع پیاده‌روی گوش می‌کنم به همین خاطر نمی‌توانم از برخی نکات یادداشت بردارم. از آنجایی که آقای کلانتری در مورد موضوعات مختلفی صحبت می‌کند یادداشت برنداشتن باعث می‌شود که فراموش کنم در مورد چه موضوعاتی صحبت کرده است.

قصد داشتم امشب برخی از نکاتی که به آن اشاره کرده‌است را در وبلاگم بنویسم که متاسفانه بسیاری از چیز‌ها در حال حاضر در خودآگاه ذهنم حضور ندارند. اما سعی می‌کنم هر آنچه به خاطر می‌آورم را بنویسم.

روز اول زمستان 1400

مدتی است که در این وبلاگ چیزی ننوشتم. پیاد‌ه‌روی‌های روزانه کم و بیش پابرجا بود اما در این مدت آنقدر درگیر مسائل مختلف بودم که دیگر دل و دماغی برای نوشتن نبود. البته منظورم دلی نوشتن است. نوشتنی که برای خود آدم باشد و دلیلش تنها نوشتن باشد.

امروز هم چون به پیاده‌روی نرفتم و در خانه ماندم خواستم چند خطی بنویسم. سعی می‌کنم از این پس بیشتر بنویسم.

در این مدت دو کتاب خواندم. یکی داستانی بود. البته داستان کوتاه از احمد محمود به نام زائری زیر باران و دیگری کتاب کارخانه محتوا اثر جو پولیتزی( یا پولیزی).

هر دو کتاب‌های خوبی بودند. کتاب محمود بسی غم‌انگیز و سیاه بود. اما قلمش را بسیار دوست دارم.

کتاب کارخانه محتوا هم به نظرم به درد کسانی که در زمینه محتوا و بازاریابی محتوایی فعالیت می‌کنند خواهد خورد.

فعلا حرف زیادی برای گفتن ندارم. امیدوارم به زودی محتوای خوبی برای ارائه در اینجا پیدا کنم.

 

در مذمت گوش دادن خلاصه کتاب

پیاده‌روی‌ها همچنان پابرجاست اما برای نوشتن کمی تنبلی کرده‌ام. البته‌ جاهای دیگری می‌نویسم که باعث شده‌است از این وبلاگ غافل شوم.

فایل‌های صوتی که هنگام پیاده‌روی گوش می‌دهم کمی پراکنده شده است و نمی‌توانم یک جمع بندی درست و حسابی از آن‌ها بنویسم.

این وبلاگ شامل نوشته‌های پراکنده‌ و روزنوشته‌هایی است که تصمیم گرفته‌ام منتشر کنم.

Designed By Erfan Powered by Bayan