محمدرضا عاشوری

وبلاگ نوشته‌ها و روزنوشته‌های محمدرضا عاشوری

محکوم به امید

در شرایطی قرار داریم که حرف زدن سخت است. اگر امید‌وار باشی می‌گویند دلش خوش است، نمی‌فهمد، درک نمی‌کند، اگر هم ناامید باشی کار خودت تمام است، باید بنشینی و فکر کنی و هیچ کاری نکنی و این را نمی‌دانم اسمش را چه بگذارم! مردن شاید!

نمی‌دانم چقدر می‌توانم در این وضعیت خم شوم و نشکنم، نمی‌دانم چقدر می‌توانم قوی باشم تا کسی حداقل از شکستن من نهراسد.

نمی‌دانم تا کی می‌توانم صبح‌ها از خواب بیدار شوم و برای داشتن زندگی بهتر کار کنم، یاد بگیرم و بنویسم.

و هزار نمی‌دانم دیگر که هستند و گفتن‌شان فقط درد روی درد می‌گذارد.

این همه نمی‌دانم را گذاشته‌ام رو در رو با یک جمله، اینکه:

ناامیدی یعنی مرگ!

هر روز صبح که از خواب برمی‌خیزم مانند دریانوردی هستم که در اقیانوس سرگردان است، از آب و غذایش چیزی نمانده و تنها امید او را زنده نگه داشته است.

ما محکومیم به امید، بارها گفته‌ام و باز هم می‌گویم، ما محکومیم به امید، به اینکه زنده بمانیم و کاری بکنیم!

بروید پیاده‌روی کنید

اکنون می‌توانم بگویم پیاده‌روی برای من تبدیل به یک عادت شده است. سعی می‌کنم هر روز انجامش دهم. اگر یک روز به پیاده‌روی نروم احساس می‌کنم کار مهمی را انجام نداده‌ام و آن روزم انگار از کیفیت کافی برخوردار نیست. در حین پیاده‌روی معمولا پادکست گوش می‌دهم. در ماه‌های اخیر تمام اپیزود‌های پادکست چیزکست و تعدادی از اپیزود‌های پادکست راوکست را گوش داده‌ام و چند روزی است که درحال گوش دادن به پادکست بی‌پلاس هستم. البته پادکست‌های پراکنده‌ دیگری هم بوده‌اند.

برایم مهم نیست پیاده‌روی درست چیست یا اصول پیاده‌روی کدامند و این حرف‌ها، اصلا برایم مهم‌نیست که بشود اسم این کار را پیاده‌روی گذاشت یا نه، من قدم می‌زنم و پادکست گوش می‌دهم. در طی این مدت چیز‌های زیادی در حین پیاده‌روی یاد گرفته‌ام، آن‌قدر که این دو ساعت پیاده‌روی هر روزه برایم تبدیل به یک کلاس شده است، از آن کلاس‌هایی که خیلی دوست دارم در آن حضور داشته باشم و یادبگریم.

معمولا پیاده‌روی را به دوستانم و آشنایانم پیشنهاد می‌کنم. به شما هم همین‌طور، اگر وقتش را دارید یک ساعتی را مشخص کنید و تنبلی را کنار بگذارید و بروید توی خیابان، اگر وقتش را هم ندارید سعی کنید وقتش را ایجاد کنید، باور کنید تاثیرش خوب است.

 

بیان متروک

بیان حس یک زمین رها شده را به من می‌دهد که صاحبش ولش کرده و رفته و هرکس یک گوشه‌ای را برداشته است و برای خودش خانه‌ای ساخته و من هم یکی از این آدم‌ها هستم. می‌ترسم از روزی که صاحب زمین با لودر و غلتک، با یک حکم در دستش بیاید و بگوید من زمینم را می‌خواهم شما هم باید از خانه‌های‌تان بروید. چند روز فرصت دارید وسایل‌تان را جمع کنید، بعدش می‌خواهیم این خانه‌ها را با خاک یکسان کنیم. 

چرا بیان را ول کرده‌اند به امان خدا؟ کسی می‌داند؟

رسالت تو نوشتن است

ای وبلاگ نویسانی که هرازچندگاهی از همه شبکه‌های اجتماعی خسته می‌شوید، دلتان برای نوشتن و وبلاگ نویسی تنگ می‌شود. احساس می‌کنید حرف‌های زیادی دارید که نگفته‌اید. و هر بار به هر بهانه‌ای، نیروی جاذبه‌ای شما را  به سمت وبلاگ‌های رها کرده‌ی خود می‌کشد. بدانید و آگاه باشید که رسالت شما نوشتن است و نمی‌توانید از آن فرار کنید. پس دست دست نکنید و نوشتن از سر بگرید که تا نفسی می‌رود و می‌آید حداقل برای نوشتن دیر نیست.

اندر احوالات یادگیری زبان

یادگیری زبان‌های خارجی را خیلی دوست دارم. نه تنها انگلیسی بلکه تلاش‌های ناموفقی نیز در یادگیری زبانهای روسی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی و اسپانیایی نیز داشته‌ام. زبان انگلیسی‌ام بد نیست و می‌توانم تا حدودی گلیم خود را از آب بیرون بکشم ولی با این مقداری که بلدم دلخوش نیستم و از خود ناراضی‌ام. 

هر چند وقت یک بار تلاش‌هایی می‌کنم تا مقداری زبان انگلیسی خود را بهبود ببخشم ولی بعد از چند روز انقدر کار‌های عجیب و غریب برای من پیش می‌آید یا پروژه محتوایی جدیدی می‌گیریم که مجبورم برنامه خود را تغییر دهم یا به کل آن برنامه قبلی را کنار بگذارم.

فکر کنم مشکل از برنامه‌ریزی من است که این مشکلات و پیش آمد‌ها را در نظر نمی‌گیرم و برنامه‌ریزی‌ام انعطاف‌پذیری لازم را برا همگام کردن خود با زندگی‌ام ندارد. اما چطور باید برنامه‌ریزی کنم؟ اگر دوستی هستید که زبان‌ انگلیسی‌تان خوب است و به صورت خودآموز هم یادگرفته‌اید ممنون می‌شوم کمکی کنید و نکته‌ای، چیزی به من بیاموزید.

کتاب‌هایی به زبان انگلیسی را کم و بیش می‌خوانم. از آنجایی که تولید محتوا می‌کنم مقالات انگلیسی هم می‌خوانم. فیلم به زبان انگلیسی هم میبینم. به طور کلی دایره لغاتم بد نیست ولی با گرامر و به طور کلی دستور هر زبانی که بگویید دشمنی دیرینه‌ای دارم که فکر کنم ریشه‌اش به درس عربی دوران مدرسه برمی‌گردد.

از امروز می‌خواهم باز هم توجه‌ ویژه‌ای به زبان انگلیسی داشته باشم. بلکه این‌بار اتفاقات عجیب و غریب و رویداد‌های خارج از کنترل برای من پیش نیاید. توکل بر خدا برویم ببینیم چه می‌شود :)

۱ ۲ ۳ ۴ . . . ۱۴ ۱۵ ۱۶
این وبلاگ شامل نوشته‌های پراکنده‌ و روزنوشته‌هایی است که تصمیم گرفته‌ام منتشر کنم.

Designed By Erfan Powered by Bayan