آدم وقتی تصور درستی از خودش داشته باشد میتواند به خیلی چیزها نه بگوید و این موضوع مهمی است. اگر تصور درستی از خودمان نداشته باشیم باید شبیه تصوراتی باشیم که دیگران از ما انتظار دارند. باید همیشه سعی کنیم نقشهایی که دیگران برای ما در نظر میگیرند را به درستی ایفا کنیم تا آنها را راضی نگه داریم.
باید با سرعتی که برایمان مشخص میکنند زندگی کنیم، به اهدافی که برای ما میخواهند برسیم. آنها قصد بدی ندارند، میخواهند کمک کنند چون کسی که تصور درستی از خودش ندارد و نمیداند چه میخواهد واقعاً نیاز به کمک دارد. حال اگر این کمک از جانب خودش نباشد، یعنی اگر خودش برای خودش کاری نکند کسانی که دوستش دارند این کار را خواهند کرد.
اما آنکه تصور درستی از خودش دارد به راحتی به آنچه که از تصورش دور است نه میگوید. زیر بار انجام دادن هر کار و مسؤلیتی نمیرود، او مسیر خود را میشناسد و در همان جهت گام برمیدارد، اگر اشتباه کند خودش اشتباه کرده و خودش مجازات خواهد شد.
سرعتی که برای حرکت انتخاب میکند به تمایل خودش است، گاهی آهسته گام بر میدارد و گاهی میدود، چون می داند به سمت کدام مقصد حرکت میکند. اما آنکه هنوز نمیداند به کجا میرود، چون به مقصد شک دارد، حتی نمیتواند میزان سرعت خود را بسنجد چه برسد به این که بخواهد انتخاب کند که تمایل دارد کند پیش برود یا تند.
منظور چیست؟
اینکه لازم است کمی به خودمان بیاندیشم، به تصور درستی از خودمان برسیم.
آیا اندیشیدن کافی است؟ اندیشیدن سکون نمیآورد؟ همه در حرکتند...
نیازی نیست توقف کنیم. میتوانیم حرکت کنیم. اما در دنیای خودمان. هرچند اگر کوچک باشد. دور و بر دنیای خودمان بگردیم، اگر دنیایی دیدیم و خوشمان آمد از وسوسهاش بگذریم، آنجا دنیای ما نیست، آنجا باید نقش بازی کنیم، کسی باشیم از اهالی آن دنیا. رنگ آن دنیا را به خودمان بزنیم، مثل اهالی آنجا صبحت کنیم و از همه مهمتر دنیای خودمان را ترک کنیم.
خودساختگی لذتبخش است. اگر دور و بر دنیای خودمان بچرخیم. اگر کم کم بزرگش کنیم، آن را بسازیم، اگر نقش بازی نکنیم یک روز شکوفا خواهیم شد.
شکوفایی چیست؟
هنوز نمی دانم. اما باید چیز خوبی باشد، حس خوبی بدهد. احتمالاً آن نقطهای است که با خیال خوش بخوابیم و با امید از خواب برخیزیم. آنجایی است که از تجربه زیستن لذت ببریم، نفس که میکشیم زندگی را با ولع ببلعیم و از ثانیهها لذت ببریم.
اینها تصوراتی است در سطح فردی و بدون در نظر گرفتن اجتماع. اما به نظرم آدمهای خوب و خوشحال جامعه خوب و خوشحالی خواهند ساخت. به نظرم نمیشود آدمی در سطح فردی ناامید و خسته باشد و برای ساختن جامعه تلاش کند.
اینها فکرهایی بود که توی سرم میچرخیدند، گفتم پابندشان کنم به کلمات. درست و غلطش را بعداً خواهم سنجید، یا شما زحمتش را میکشید و نظرتان را میگویید.
- شنبه ۱۱ دی ۰۰