محمدرضا عاشوری

وبلاگ نوشته‌ها و روزنوشته‌های محمدرضا عاشوری

می‌خواهم بیشتر کتاب بخوانم

یک عادت خوبی داشتم قبلاً که زیاد کتاب می‌خواندم. هر روز هم می‌خواندم تقریباً، این عادت خوب بر اثر فشار کار و زندگی فراموش شده بود که به تازگی دوباره در تلاشم آن را در خودم به وجود بیاورم. چند روزی‌ هم هست که شروع کرده‌ام.

اولش یه کتاب خواندم به اسم « رودین» یک رمان نوشته‌ی ایوان تورگنیف، این که تمام شد کتاب دیگری را شروع کردم به اسم « ۱۰ مقاله که باید خواند، درباره مدیریت خود»  بیشتر از نصف این کتاب را هم خوانده‌ام طی چند روز اخیر، برای کتاب بعدی هنوز تصیمیم نگرفته‌ام اما احتمالاً کتاب « پارادوکس اشتیاق» را شروع کنم. 

از اینکه دوباره بیشتر کتاب می‌خوانم خوشحالم. شاید در مورد فیلم‌هایی که می‌بینمم نوشتم. نمی‌دانم. اشتیاق به نوشتن بیشتر هم دارم. چرا این‌طور شد؟ این را هم نمی‌دانم. اصلاً چه لزومی دارد که بدانم، همینکه حالم این طور بهتر است کافی است، نه؟

۱۵ دی ۱۴۰۲

به نظرم باید کم‌تر حرف زد، بیشتر کتاب خواند، بیشتر دید، بیشتر راه رفت، بیشتر به نفس کشیدن فکر کرد، یک برنامه‌ی زمان‌بندی شده برای کارها داشت، بیشتر نوشت.

با خودم حرف می‌زنم، با شما نیستم. دوست داشتم و دارم بیشتر در اینجا بنویسم. گفتم بیایم چند کلمه همین‌طور بی‌هوا بنویسم شاید انگیزه‌ای شد برای بیشتر نوشتن.

به این فکر می‌کردم که آدم وقتی برای مدت زیای در وبلاگش نمی‌نویسد و خوانده نمی‌شود فراموش می‌شود. و اگر پس از مدتی شروع کند به دوباره نوشتن، آدمهایی ممکن است بیایند و حرف‌های او را بخوانند اما چون نمی‌دانند در این فاصله که ننوشته چه بر سر او آمده، چقدر بزرگ و کوچک شده و چه چیز‌ها که تجربه نکرده ممکن است ندانسته قضاوتش کنند. اما اهمیت دارد؟ شاید دارد. چه اهمیتی دارد؟ این را نمی‌دانم.  

به نظرم برای چنین آدمی باید نوشتن تجویز کرد، امان نه برای دیگران، برای خودش.

می‌دانم حرف‌هایم گنگ است، چون برای شما که حرف نمی‌زنم، با خودم حرف می‌زنم، اگر برای شما می‌خواستم حرف بزنم یک جوری کلمه‌ها را بالا پایین می‌کردم که این تراوشات ذهنی قابل فهم‌تر باشد.

به نظرم باید کم‌تر ترسید، نه؟

مثل صدای جارو کشیدن اینجا

باز هم مدتی رفتم و پیدایم نشد. بعد مدتها آمدم سری به این وبلاگ بزنم. دلم برای وبلاگ نویسی تنگ می‌شود. خیلی هم تنگ می‌شود؛ اما نمی‌دانم چرا هر چند روز یک بار مقداری وقت به آن اختصاص نمی‌دهم. 

این چند وقت که نبودم... ولش کن اصلاً. این چند وقت که نبودم فهمیدم هرکس برای خودش هزار جور بدبختی دارد. توی این جمله بیشتر تأکیدم روی «هرکس» است. شاید بگویم همه بهتر باشد.

امیدوارم یک روز حال همه ما خوب شود.

لذت ناشناس بودن

من سالهاست که وبلاگ می‌نویسم. وبلاگ‌های زیادی هم داشته‌ام. چندین وبلاگ ایجاد کردم و کمی در آنها نوشتم و بعدش به سرم زد و همه چیز را حذف کردم. بعضی وقت‌ها به سرم می‌زد که یک وبلاگ درست کنم و در آن ناشناس بمانم و حرف‌هایی بزنم که به‌عنوان محمدرضا عاشوری نمی‌توانم بزنم. اما هیچ‌وقت نتوانستم بیشتر از یکی دوتا پست در چنین وبلاگ‌هایی منتشر کنم. همیشه از خودم می‌پرسم که چه بشود؟ اصلاً چه می‌خواهی بگویی که نمی‌توانی با اسم خودت بگویی؟

در میان وبلاگ‌هایی که ساختم تنها آنهایی را نگه داشتم که اسم خودم روی آنها بود، چون دوست داشتم اگر حرفی می‌زنم خودم باشم و کسی که می‌خواند بداند چه کسی این حرف را زده است. دوست دارم آنهایی که مرا می‌خوانند مرا بشناسند؛ اشتباه برداشت نکنید، نه به‌عنوان یک وبلاگ‌نویس یا کسی که فعالیت خاصی می‌کند، به‌عنوان یک دوست، به‌عنوان کسی که او را می‌شناسند و گاهی می‌توانند چند کلمه با او صحبت کنند.

گاهی فکر می‌کنم در ناشناس نوشتن لذتی است که هیچ‌وقت آن را تجربه نکرده‌ام. اما به نظرم هرکس یک «چرا» برای نوشتنش دارد و «چرایی» نوشتن من با ناشناس نوشتن هم‌جهت نیست، حتی اگر لذت زیادی در این کار باشد.

مرض یادگیری همه چیز

من اینجوریم که دوست دارم همه چیز یاد بگیرم. ملاکمم این نیست که چی توش پوله یا نیست، کلاً یادگرفتن برام لذت‌بخشه. مطمئناً نمیشه همه چیز رو یاد گرفت و آدم باید انتخاب کنه که چه چیز‌هایی رو یاد بگیره و بر اساس یه ارز‌ش‌هایی هم باید اونا رو انتخاب کنه. ولی وقتی تصمیم می‌گیری که مهارت ۱و۲ و۳ رو یاد بگیری و این معنیش اینه که مهارت ۴ و ۵ و ۶ و۷ و ... رو دیگه نمی‌تونی یاد بگیری ناراحتم می‌کنه. می‌دونم دنیا مدلش اینجوریه و کاریش هم نمیشه کرد. همین‌طوری خواستم یه درد و دلی کرده باشم.

سفارش تولید محتوا

سلام. دوستان اگه خودتون یا دوستان و آشنایان‌تون نیاز به تولید محتوای متنی داشتین، من کار تولید محتوای متنی هم انجام می‌دم و می‌تونم در این زمینه با شما همکاری کنم. برای سفارش محتوای متنی می‌تونید به این صفحه مراجعه کنید.

سفارش تولید محتوا - محمدرضا عاشوری

بهبود برخی از مهارت ها در خودم

تصمیم‌ گرفتم که برخی از مهارت‌ها را در خودم توسعه بدهم و به سراغ برخی  از مفاهیم برویم که پیش از این چندان نسبت‌ به آنها آگاه نبودم یا اینکه توجهی به آنها نمی‌کردم.

برای اینکه سنگ بزرگ برنداشته باشم از این مهارت‌ها شروع می‌کنم:

1. بهبود و توسعه درست نویسی با مطالعه‌ی کتاب‌های آموزشی

2. آشنایی با مفهوم مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) با مطالعه درسنامه‌های سایت متمم

3. بهبود و توسعه زبان انگلیسی با مطالعه‌ی مقالات انگلیسی

فکر نمی‌کنم کار سختی باشد. به نظرم می‌توانم برای هرکدام از این کارها زمانی در طول روز در نظر بگیرم.

۲۲ خرداد - برای وبلاگ روز نوشته‌ها

مدتی می‌شود که در این وبلاگ چیزی ننوشتم. قبلاً هم گفتم، بیان مرا می‌ترساند از اینکه روزی همه‌ی نوشته‌هایم پاک شوند. زیاد اهل «حالا فعلاً فلان کار را بکن یک چیزی می‌شود دیگر» نیستم! البته نگرانی من از امنیت است. به‌هرحال دلم نمی‌آید به اینجا سر نزنم.  وبلاگ دیگری دارم آنجا بیشتر می‌نویسم. آنجا سعی می‌کنم مطالب مفیدی بنویسم که به درد کسی بخورد. اگر دوست داشتید یک نیم‌نگاهی به آن بیندازید شاید به دردتان خورد.

آدرس وبلاگم :  محمدرضا عاشوری 

چطور زندگی خود را اندازه می‌گیرید؟

دوست دارم بدانم دیگران، چطور زندگی خود را اندازه می‌گیرند؟ منظورم اندازه‌گیری از هر لحاظ است. اندازه‌‌گیری اینکه در یک بازه زمانی چقدر در شغلتان پیشرفت کرده‌اید؟ ارزیابی میزان بد بودن یا خوب‌بودن عادت‌های روزانه. اندازه‌گیری کمیت یا کیفیت روابط‌ و... هر چیزی که قابل‌اندازه‌گیری باشد منظورم است.

اصلاً باید این چیزها را اندازه گرفت؟ اگر آری، چگونه؟ دوست دارم روش شما را بدانم. فرایند را می‌نویسید؟ نتایج را نگاه می‌کنید؟ اگر مایل بودید در قسمت نظرها کمی در مورد این موضوع صحبت کنیم.

غیر قابل درک

یک سری از افراد برای من غیر قابل درک هستند، یعنی هرطور که فکر می‌کنم نمی‌فهمم که چطور به‌یک سری از نتایج می‌رسند. چطور تصمیم می‌گیرند که یک سری از کارها را انجام دهند؟ چطور فکر می‌کنند؟ اصلا چطور زندگی خودشان را جلو می‌برند یا زنده هستند؟ مثلا درجه‌ای از حماقت را در برخی از افراد می‌بینم که نمی‌توانم درک کنم اینها چطور با این حجم از حماقت امرار معاش می‌کنند. قصد ندارم به‌مورد خاصی اشاره کنم ولی شاید شما هم با این مدل از افراد سر و کله زده باشید.

این موضوع را قبول دارم که هرکس برای خودش طرز فکری دارد یا از چارچوب ذهنی خاصی برای فکر کردن استفاده می‌کند.  اما به‌عنوان مثال کدام چارچوب ذهنی می‌گوید ۲+۲ چهار نمی‌شود، یا مثلا در عصر حاضر بگوید زمین تخت است یا خورشید دور زمین می‌چرخد. دیگر یک چیز‌هایی بدیهیات است. یک سری چیزها را دیگر نمی‌شود گفت از فردی به فرد دیگر متفاوت است یا طرف جور دیگر فکر می‌کند.

البته احتمالا قوه درک من ناقص است، چون این افراد هستند و دارند زندگی می‌کنند و بعضا وضع‌شان خیلی هم از من بهتر است. خدایا درکی به من عطا فرما!

۱ ۲ ۳ . . . ۱۴ ۱۵ ۱۶
این وبلاگ شامل نوشته‌های پراکنده‌ و روزنوشته‌هایی است که تصمیم گرفته‌ام منتشر کنم.

Designed By Erfan Powered by Bayan