محمدرضا عاشوری

وبلاگ نوشته‌ها و روزنوشته‌های محمدرضا عاشوری

سرگذشت وبلاگ نویسی من

خیلی جالبه که تو توییتر یه تم بی خدایی و کافری و از این چیزا وجود داره. تو بیان که اکثرا مسلمون و با دین و ایمونن و منتظر. تو فیسبوک چون زیاد نمیرم خبرشونو ندارم. اینستاگرام که اکثرا مدلن ولی دین و ایمان خودشونو حفظ کردن مثلا! واسه خداشون عکس هم پست میکنن و از اینکه با اینجا رسیدن(لمینت و بوتاکس و از این چیزا کردن و گوشی آیفون خریدن) ازش تشکر میکنن! البته این ربطی به عنوان نداشت. ولی شما فکر کنید مقدمه است.

اون اوایل که وبلاگ نویسی رو تو بلاگفا شروع کرده بودم فکر میکردم چون مینویسم و خونده میشم وظیفه دارم که همه رو مسلمون کنم و به راه راست هدایتشون کنم. بعدش کم کم از اون فضای مسولیت دینی فاصله گرفتم و چون فیزیک میخوندم مسولیت علمی پیدا کردم و فکر میکردم باید به بقیه هم بگم فیزیک چه علم خوبیه و همچنین به اونایی که فیزیک میخونن کمک کنم. یه وبلاگ داشتم به ادرس  ilp.blogfa.com یادمه میرفتم با کلی بدبختی حل تمرین کتاب ها رو پیدا میکردم و میذاشتم تو وبلاگم. بعدش یه سایت درست کرده بودیم با چن تا از بچه ها  به اسم p4all.ir (فیزیک برای همه) که الان با آدرسp4all.blogfa.com  هنوز موجوده و ازش بازدید میشه ولی خیلی وقته که بی خیالش شدیم.

بعد همه این ماجرا هم وبلاگ نویسی شخصی رو دنبال کردم. بیشتر مطالبم شخصی بود ولی گاهی مطالب اجتماعی هم بینشون پیدا میشد. هنوزم همین روال رو دنبال میکنم. 

خلاصه در زمینه وبلاگ نویسی ما راه طولانی رو رفتیم که اگه همه این کارا رو تو یه سایت انجام میدادم و متمرکزش میکردم الان رقیب خیلی از وبلاگ نویس های قدیمی بودم.


بعد نوشت: این خداحافظی هایی که شما تو وبلاگ نویس ها میبینید از مراحل وبلاگ نویسیه! خودم به شخصه چندین بار خدافظی کردم و دوباره شروع کردم. میدونید من چن تا وبلاگ ترکوندم و دوباره از نو شروع کردم؟ خبر ندارید دیگه!

یادی از ایام نه چندان دور

دیشب احساس کردم که شاید هدر وبلاگم نیاز به عوض شدن داشته باشه، گفتم برم بین عکس های قدیمی بگردم شاید یه عکس خوب پیدا کنم برای وبلاگم. یه سری عکس ها رو دیدم که کلی خاطرات رو برام زنده کرد، عکس هایی که یه زمانی حس خوبی بهشون داشتم. نه اینکه این عکس ها عکس شخص خاصی باشه ها، نه، یه سری عکس ها بودن از زمانی که وبلاگ مینوشتم، یا اون زمانی که تب فیسبوک داغ  شده بود. خلاصه با دیدن یه سری عکس ها یه ایده هایی برای نوشتن به ذهنم رسید که ایشالا در مطالب آینده بیانشون خواهم کرد. اما هدر برای وبلاگ پیدا نکردم.

یادتونه اون زمانی که فیسبوک رو بورس بود ؟ چقدر عمر ما پای فسبوک گذاشتیم :). ترم پایینی که بودیم موقع امتحانات فیسبوک رو دی اکتیو میکردیم که  بشینیم درس بخویم. ترمای آخر کلا امتحانا شروع میشد فسبوک رفتنمون میگرفت، از صب تا شب فیسبوک چک میکردیم تازه فعال تر از همیشه هم بودیم!

معرفی فیلم - The Equalizer

خب، گفته بودم که قصد دارم بهتون فیلم هم معرفی کنم، تو این مطلب میخوام یه فیلم بهتون معرفی کنم که خیلی دوسش دارم.

ایکوالایزر

ایکولایزر!بیشترین چیزی که تو این فیلم دوست دارم بازی دنزل واشینگتونه. وقتی بازی این بازیگر رو توی فیلم american gangster  دیدم  عاشقش شدم و بعد از اون بازیش تو فیلم flight  که باعث شد بیشتر دوسش داشته باشم و وقتی بازیش رو تو فیلم equalizer  دیدم که دیگه دیوونه ش شدم. 

نقش اول این فیلم شخصیتی داره که به نظرم کسی نمیتونه دوسش نداشته باشه. مردی قدرتمند و در عین حال بسیار آروم و منظم، یکی که  شبا به یه کافه  میره و همراه خودش چای کیسه ای و قاشق و دسمتالش رو میبره، یه جای خاص میشینه و کتاب میخونه (تو این فیلم داره کتاب پیرمرد و دریا رو میخونه)، اون  روزا مثل یه شخص ساده کار میکنه و چهره بی حسی داره که هیچ چیز از باطنش رو به مردم نشون نمیده. یه اتفاق باعث میشه که اون از قدرتش استفاده کنه و جواب ظلمی رو بده و یه جورایی عدالت رو برقرار کنه.

دوست ندارم زیاد از داستان فیلم بگم، در مورد کارگردان و نویسنده و فیلم بردار و از این حرفا هم اعصابم نمیکشه حرف بزنم، این جور حرفا واسه یه جاهای دیگه است. اینجا وبلاگ شخصی منه و فقط میخوام بدونید که چقدر این فیلم رو دوس دارم و پیشنهاد میکنم اگه اهل فیلم دیدن هستد حتما ببینید.

اونایی که فیلم بازن میدونن، یه سری فیلم ها هستن که  آدم هی دوست داره پلی کنه و یه جاهایی از فیلم رو ببینه. این فیلم برای من از اون دسته فیلم هاست. بازی دنزل واشنگتون رو دوس دارم چون تو فیلم هایی که ازش دیدم چهره ای آروم و بی حس اما باطنی عمیق و پر احساس و باهوش داشته و اینا دقیقا همون چیزاییه که من خیلی دوس دارم.

معرفی کتاب - پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی

چند وقت بود میخواستم معرفی کتاب رو هم تو وبلاگم شروع کنم و هر از چند گاهی کتابی که خوندم رو بهتون معرفی کنم، شاید یکی خوشش اومد و خوند. در مورد فیلمم همچین برنامه ای دارم. اما نمیدونم چرا تنبلی می‌کنم. یعنی یه خورده وقت برای وب نویسی شخصی کمه شاید بخاطر همونه، بگذریم.

با کیفیت بنویسیم

اول از همه باید بگم این یکی دو روز که ننوشتنم هیچ ربطی به این مطلب نداره. یک سرما خوردگی نصف و نیمه ای بلای جان ما شده بود و از اونجایی که من هنگام سرماخوردگی اعصاب خودمم ندارم حال و حوصله نوشتن  نداشتم. ولی در کل میخواستم یه مطلبی رو عرض کنم در رابطه با نوشتن.

به نظر من در بیشتر مواقع کیفیت از کمیت خیلی مهم تره، یکی از جاهایی که به نظرم کیفیت خیلی مهمه،در امر نوشتنه، اقا شما که تو وبلاگ شخصی خودت مینویسی نیازی نیست حتما حتما روزی فلان قدر پست ارسال کنی. یارو حرف نداره بزنه میاد یه پست میده توش نوشته "هار هار هار" بعد بهشم بگی زهر مار میگه حرف من مفهومی بود. تو نمیفهمی!

به نظرم تو خیلی از مجله ها یه سری نویسنده هم باید داشته باشن که اینا عشقی بنویسن. آخه میدونید چیه؟ آدم عشقی که مینویسه خیلی خوب مینویسه، مثلا یهو عشق میکنید در مورد یه موضوعی یه مطلبی بنویسید, مطمئن باشید نوشته تون از مطلبی که از سر اجبار و صرفا جهت خالی نبودن عریضه نوشتید خیلی بهتر خواهد بود. سعی کنید حد المقدور در امر نویسندگی کیفیت رو قربانی کمیت نکنید. ایشلا که همه مون با هم رستگار بشیم.

این وبلاگ شامل نوشته‌های پراکنده‌ و روزنوشته‌هایی است که تصمیم گرفته‌ام منتشر کنم.

Designed By Erfan Powered by Bayan